۴

سلام.خوبین؟

دیروز بعد از مدت ها رفتم جاده چالوس.جشنواره گل های لاله از ۱۰ الی ۱۷ اردیبهشت در جاده چالوس نرسید به گچسر برپا هست. اگر تونستین حتما برید .خیلی خیلی خیلی قشنگه.

اخرین باری که جاده چالوس رفتم زمانی بود با دوستی بود که الان ارتباطمون تموم شده. فکر میکردم رفتن به اون جاهایی که یک بار با هم رفتیم ناراحت کننده باشه.اما بر عکس انتظارم. هیچ حس بدی نبود !!

 پ.ن :سوئد جان شخص خاصی نیست! منظور کشور سوئد میباشد . اما از اونجایی که در حال حاضر شدیدا لج منو در اورده که نتایج دانشگاهشو دیر اعلام میکنه، لقب جان گرفته.شما اون جان رو با عصبانست بخون درست میشه

پ.ن۲: ببینم میتونم عکس جشواره لاله بزارم اینجا؟

http://www.filecrunch.com/fileDownload.php?sub=c244a40b3884d868413ec5c12af7ca9f&fileId=

Download

۳

سلام سلاااام

خوبین شما؟

وقتی آدم مه کارای زندگیش افتاده دست یه سری آدم در بلاد کفر که شنبه یکشنبه تعطیلن

وقتی که داره تو خونه ای زندگی میکنه که از 5 نفر 3 نفرشون تازه از بلاد کفر اومدن

خیلی عجیب نیست که در روز یک شنبه احسااس تعطیل بودن بهش دست بده عصر روز یکشنبه ( مثل عصر روز جمعه) دلش بگییره. خلاصه عوالمی دارییم خداااییییی!!!

آره دیگه خواهر زاده جان به همراه مامانشون و داییشون!! از بلا کفر تشریف آوردن منزل ماااا

ای خاله قربوون اون راه رفتنت بشه ....تصور کنین یه نینی  دخمل که عین پسمل هاست به همون تغسی  سبزه مو فر فری...شرررر به معنی کامل کلمه.یه کم هم علاقه خاصی به چیز های کثیف کثیف داره

دیروز داشتم کف خونه رو ته (طه؟)  میکشیدم  دیدم صداش نمیآد  دیدم نشسته پشت سر من اون جاهایی که من ته کشیدم رو داره لیییییس میزنه!!!! من که تا چند لحظه هیچ عکس العملی نداشتم

خلاصه اینطوری هاست

سوئد جان باز هم هعلام نتیجه ها رو انداخته عقب  من چطوری تا 8 می صبر کنم؟شیطونه میگه بزنم لهشون کنم هااااا

۲

این روزها مشغله ذهنیم زیاده.یه جور بلاتکلیفی.جواب های پذ یر ش سوئد نیومده .ویزای کانادا معلوم نیست چی میشه. یه دوستی تو جواب ایمیل کم لطفی میکنه یکی دیگه ....

همه اینها دست در دست هم دادن که یک ملیسای زود رنج و بد اخلاق بسازن.هر چند میدونم اوضاع به اون بدی که من الان اینجا توصیفش کردم نیست . دست خودم نیست نگاهم به زندگی چند روزه که تلخ شده

گاهی که تو اتاقم میشینم به خودم میگم گیرم کارات ردیف شد و رفتنی شدی این اتاقو + یه عالمه وسیله دیگه رو چطوری میخوای تو دو تا چمدون جا بدی؟  از کدومش میخوای دل بکنی ؟ به کتابخونه ام نگاه میکنم پر از کتابه. هر کتابش کلی برام خاطره داره و کلی عزیزه. یه عالمه یادگاری از دوست جون هام :) عروسک هاااام :)

حال وروزم شده شبیه آدم هایی که بهشون گفتن فقط چند ماه زنده هستی!! هر جا که میرم به خودم می گم وقت میکنم یه بار دیگه بیام اینجا؟؟

یه لیست بلند بالا نوشتم از جاهایی که دلم میخواد یه باردیگه یه سر بهش بزنم :))

جالبه دلبستگی من به این کشور بیشتر به اشیا و مکان هاست تا به آدم ها!!

با همه اینها این روز های بهاری رو دوست دارم احساس میکنم دارم بزرگ می شم.

پ.ن: Whether you think you can or you can't, either way you are right

Henry Ford

پ.ن۲: نوشته های خودمو که خوندم احساس کردم چگده افسرد ه هست!!! اما من افسرده نیستم :)‌ احتمالا بر میگرده به اینکه دست به کیبوردم خوب نیست. و اینکه هیچ وقت تو بیان احساساتم وارد نبودم